وقتی که به من گفتند باید خودم را معرفی کنم! با خودم فکر کردم که از کدام مهارت و تواناییام تعریف کنم، کدام استعدادم را بیشتر به رخ بکشم وچگونه حتی از افتخارات سالهای دبستان هم حرفی بزنم. ولی وقتی وُرد را باز کردم تا نیم ساعت فقط به صفحه سفید زل زدم. چند بار نوشتم و پاک کردم، انقدر طولش دادم که صدای مسئول محتوایمان درآمد و گفت: آخر معرفی نوشتن کاری دارد؟ حالا که فکر میکنم میبینم اصلا سخت نیست، قرار است یک رپورتاژ بنویسم؛ رپورتاژ زندگی خودم! این را که فرزند اول خانواده بودن چه حسی دارد، فقط بچه اولها درک میکنند؛ اگر فرزند اول هستید که خودتان میدانید چه میگویم، اگر هم نیستید هر چقدر هم توضیح بدهم هیچ وقت متوجه منظور من نخواهید شد. بچههای جنوب روی چاه نفت به دنیا میآیند؛ یعنی به ازای هر نوزادی که متولد میشود یک چاه نفت جدید حفر میشود، یا حداقل سال74 که من به دنیا آمدم این طور بود. به همین دلیل از همان بدو تولد به عنوان یک عنصر اثرگذار در اقتصاد کشور و خانواده شناخته شدم. البته تا سالها تنها اثر اقتصادی که داشتم خرج کردن پولهای پدر برای یادگیری مهارتها و کشف استعدادهایم بود. تا پایان دوران دبستان درکلاسهای مختلف شرکت کردم؛ نقاشی، ورزش، قرآن و زبان انگلیسی. کمکم علاقهام به درس ریاضی بیشتر شد. نمیتوانستم عاشق معادلاتش نشوم یا اثباتهایش را دوست نداشته باشم. اوج هیجان و لذت برایم در رسیدن به جملهی ایکس مساوی با ...؟ خلاصه میشد. این شوق و علاقه به خودم و اطرافیان نشان داد که باید در دبیرستان رشته ریاضی را انتخاب کنم و راه خانم مهندس شدن را در پیش بگیرم. البته زنگهای ادبیات را هم خیلی دوست داشتم ولی همیشه فکر میکردم دانشآموز ریاضی را چه به شعر خواندن و نثر نوشتن، برو انتگرالت را بگیر دختر! و اینچنین تا سالها خودم را از لذت نوشتن محروم کردم. کلاسهای زبان را همچنان به قوت قبل ادامه میدادم و یک سال پیش از اتمام دبیرستان، دیپلم زبان هم گرفتم. وقتی موقع اعلام نتایج کنکور با گوشی نوکیا ایکس 2 دکمهای وارد سایت سازمان سنجش شدم و قبولی در مهندسی عمران را دیدم گفتم تمام شد! دیگر به هرچه میخواستم رسیدم. خدایا ممنون که تماااام آرزوهایم را برآورده کردی. کمتر از یک ترم طول کشید تا بفهمم باید در لیست آرزوهایم تجدیدنظر کنم. دیگر بزرگ شده بودم، دانشآموز دبیرستانی نبودم، جوجه دانشجویی بودم که تازه فهمیده بودم باید چیزهای بزرگتری از زندگی بخواهم. مهارتهایم را افزایش دهم و از تواناییهایی که دارم حداکثر استفاده را ببرم. اولین چیزی که به ذهنم رسید پیدا کردن یک کار موقت بود. لیست تواناییهایم را بالا و پایین کردم، کاربردیترین مورد آن، همان زبان انگلیسی دوران نوجوانی بود. یکی از آشنایان عزیزم پیشنهاد ترجمهی چند مقالهی انگلیسی را داد و من که منتظر چنین فرصتی بودم با خوشحالی قبول کردم. شروع موفقیت آمیزی داشتم و برای چند سایت و مجله محتوا ترجمه میکردم. در کنار ترجمه کمکم ذوق نوشتن که از نوجوانی آن را نادیده گرفته بودم، خودش را نشان میداد. مدام در سرم میگفت:"چرا به زور میخواهی بگویی من را دوست نداری؟ تو که هنوز نمیدانی چقدر به دردت میخورم. یکبار حواست را به من بده، پشیمان نمیشوی." اینقدر در درونم خودنمایی کرد تا بالاخره مغلوبش شدم. نوشتم؛ اول چند متن و داستان کوتاه، بعد مقالههای علمی و تخصصی عمران، چند دفعهای هم برای یک نشریهی نوجوانان مطلب نوشتم. تازه موتور نوشتنم گرم شده بودکه ترمهای پایانی دانشگاه فرصت را از من گرفت و دوباره بعد از فارغالتحصیلی، وقت آزاد بیشتری برای علایقم داشتم؛ ورزش میکردم، نقاشی میکشیدم و کتاب میخواندم. زبان انگلیسی هم مثل همیشه کنارم بود و در یک موسسه زبان مشغول تدریس شدم. یک روز که برای مطالعه کنکور ارشد به کتابخانه رفته بودم، همان دوست عزیزی که مرا با ترجمه آشنا کرده بود، با من تماس گرفت و پیشنهاد کرد برای یک سایت تولید محتوا رزومه بفرستم. یعنی دوباره باید مینوشتم؟ ذوق نوشتن قلقلکم میداد. اکنون که مدتی است دوباره نویسندگی را شروع کردهام، پشیمانم. پشیمان از اینکه چرا در مقابل حس خوب نوشتن مقاومت میکردم. سالهای دبیرستان خودم را با این بهانه که من ریاضی میخوانم و ذوق نوشتن ندارم، گذراندم. مگر نمیشود ریاضی را با زبان هنر و ادبیات ترکیب کرد. چه اشکالی داشت اگر به جای مفهوم حدx به yنزدیک میشود میگفتیم x و y دوست دارند آنقدر به یکدیگر نزدیک شوند تا با هم یکی شوند. حالا دیگر میدانم چرا نوشتن را دوست دارم. به خاطر حس خوبی که از ترکیب علوم با احساسات میدهد.
زینب میرفیضی تا کنون 5 مطلب مفید در سایت جت نوشته است. مطالب زینب میرفیضی تا کنون توسط 10054 نفر مطالعه شده است.
اولین مطلب زینب میرفیضی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۱/۲۳ منتشر شده است و گروه مطالب نوشته شده توسط او در حوزه های کسب و کار اینترنتی ، بازاریابی ، منتشر شده است.
مدال ها و افتخارات:
تعداد مطالب: 5
بازدید مطالب: 10054