تصور کنید صاحب یک کسب و کار جدید هستید؛ اگر کسی مثل آن مسابقه معروف به شما بگوید زود، تند، سریع بگو دقیقا چه کار میکنی؟ چطور میخواهید جوابش را بدهید؟ قطعا نمیتوانید دستش را بگیرید و او را ساعتها با نمودارهای خسته کننده، سرگرم کنید؛ پس چه کار میکنید؟ میروید و بوم مدل کسب و کار یا business model canvas را میآورید؛ (برای راحتتر شدن موافق هستید bmc صدایش کنیم؟) اینکه حالا این bmc یا همان بیزنس مدل کانواس چیست و دقیقا چه کاربردی دارد؟ سوالی است که سعی میکنیم در این مقاله از سایت جت جواب خوب و جامعی برایش پیدا کنیم. آشنایی با تاریخچه مدل کسب و کار یا business model تا همین چندین سال قبل، دنیای تجارت بسیار ساده بود و قواعد چنان پیچیدهای نداشت؛ اگر یک ماشین زمان داشتیم و به چند دهه قبل برمیگشتیم به عنوان یک کارفرما کافی بود به سوالات سادهای پاسخ بدهیم؛ سوالاتی مثل: برای شروع کار چه مقدار سرمایه لازم داریم؟ چه نوع زمین یا محوطه کارگاهی مورد نیاز است؟ چه تعداد کارگر باید استخدام بشوند؟ و دستمزدشان چه مقدار باید باشد؟ حاشیه سود و قیمت تمام شده محصول چه مقدار خواهد بود؟ همانطور که میبینید؛ دنیای تجارت آن زمان بسیار ساده بوده است و شما از پشت یک اتاق شیشهای میتوانستید تمام روند تولید یک محصول را ببینید اما دنیا چرخید و چرخید و پای اینترنت و پس از آن استارتاپها به دنیای ما باز شد. ناگهان صاحبان کسب و کار خودشان را در یک سیاره جدید پیدا کردند؛ سیارهای که ممکن بود برای یک کالای کاملا غیر مادی (مثلا یک پادکست) هزینه قابل توجهی دریافت بشود و دیگر استفاده از مواد اولیه ارزان الزاما به معنای رسیدن به سود سرشار نبود؛ سیارهای که در آن، نیروی کار صرفا به نیروی کار فیزیکی محدود نمیشد و بخشی از جامعه کاری را افراد متخصص تشکیل میدادند؛ حتی مشتریها هم دیگر آن مشتریهای سابق نبودند و ممکن بود مشتریها صرفا افرادی نباشند که برای گرفتن یک خدمت پول پرداخت میکنند. باور نمیکنید؟ همین سرویس یاهو را در نظر بگیرید؛ سود یاهو از کجا تامین میشود؟ چه محصولی به مشتریانش ارائه میدهد؟ و ..... در نهایت اما داستان با ورود یکی دو ناجی به بخشهای شیرینش رسید؛ کم کم سر و کله نظریه مدل کسب و کار پیدا شد؛ و توانست تا حدود زیادی گره از کار دنیای تجارت باز کند. در ادامه به توضیح مدل کسب و کار یا business model میپردازیم و انواع مدلهای آن را معرفی میکنیم؛ و بعد آستینها را بالا میزنیم و به سراغ یکی از رایجترین انواع بیزنس مدل یعنی بوم مدل کسب و کار یا business model canvas میرویم. بیزنس مدل business model یا مدل کسب و کار چیست؟ حتما شما هم تجربه دیدن فیلم با ژانر جنگی را دارید؛ در چنین فیلمهایی امکان ندارد چند نفر دور یک میز جمع نشوند و قبل از حمله با نگاهی به نقشه منطقه (بازار کسب و کار) یک استراتژی جنگی درست و درمان طراحی نکنند؛ یک مدل کسب و کار کارآمد، استراتژی شما برای ورود به بازار تجارت است؛ برای طراحی این نقشه راه شما باید به سوالات زیر پاسخ بدهید: بازار هدف یا مشتریهای شما چه کسانی هستند؟ و از چه کانالهایی با شما ارتباط برقرار میکنند؟ محصول یا خدمت نهایی شما چه ویژگیهایی دارد؟ زیرساختهای لازم برای ایجاد این ویژگی در کسب و کار شما وجود دارد؟ شرکت یا کسب و کار شما چگونه میتواند به درآمد برسد؟ وقتی این سوالها را پاسخ دادید؛ به یک نمای کلی از کسب و کارتان میرسید؛ حتی میتوانید از مدلهای کسب و کار آماده استفاده کنید و ارزشهای پیشنهادی خودتان را به آنها اضافه کنید. انواع بیزنس مدل business model پس تا اینجا فهمیدیم که بیزنس مدل یک نقشه ساده است که نشان میدهد شرکت ما چگونه درآمدزایی میکند؛ اما تصور کنید که راننده یک خودرو هستید؛ اگر قرار بود با هزاران راننده دیگر در یک خیابان بزرگ به سمت یک مقصد واحد حرکت کنید؛ چه اتفاقی میافتاد؟ طبیعتا جایی در میان راه، پشت یک ترافیک سنگین میماندید؛ اما کسانی هم هستند که زودتر به مقصد میرسند؛ آیا آنها پرواز کردند؟ کسب وکارهای تجاری موفق راه و رسم پرواز کردن را بلد هستند و به ضربالمثل معروف «یا راهی خواهم ساخت یا راهی خواهم یافت» به شدت معتقد هستند؛ خوب موافق هستید برای فهمیدن راه و رسم پرواز به سراغ داستان فروش تخم مرغهای یک مرغ برویم؟ فروش تخم مرغها به شکل خانه به خانه یا فروش مستقیم: خوب مرغ شما پنج عدد تخم قشنگ گذاشته است و حالا وقت آن است که شما تخم مرغها را بفروشید؛ دوست ندارید پول زیادی به واسطهها بدهید؟ پس شروع میکنید خانه به خانه به سراغ مشتریها میروید و محصولاتتان را میفروشید. یک مثال جالب از فروش مستقیم و با حذف واسطهها مدل فروش محصولات کامپیوتری شرکت دل است. یک تخم مرغ رایگان در مقابل فروش چندین سبد تخم مرغ یا مدل مدل فری میوم (Freemium): در روش فری میوم که از ترکیب دو واژه رایگان (Free) + پریمیوم/ویژه (Premium) به وجود آمده است؛ شما همه تخم مرغهایتان را یک جا نمیفروشید بلکه در این مدل کسب و کار، شما یک تخم مرغ رایگان میدهید و وقتی همه فهمیدند شما چه محصول (یا خدمت) خوبی دارید؛ سایر محصولات را به آنها میفروشید؛ مثال این مدل کسب و کار را میتوانیم در لینکدین ببینیم؛ در لینکدین شما به صورت رایگان عضو میشوید اما برای استفاده از سایر خدمات باید هزینه پرداخت کنید؛ یا سایتهای آموزشیای که بخشی از مطلب را به رایگان در اختیار شما میگذارند اما درست در بخشهای حساس درس، شما را با یک پیغام خرید حق اشتراک مواجه میکنند. فروش تخم مرغها در طولانی مدت یا روش حق اشتراک: در این حالت از business model شما حق اشتراک ماهیانه یا سالیانه را به جای فروش محصولاتتان در نظر میگیرید؛ مثال خیلی خیلی رایجش، سایتهای دانلود فیلم یا پخش فیلم مثل فیلیمو هستند؛ آنها با استفاده از این روش به حاشیه سودی امن و البته پایدار میرسند. فروش برند تخم مرغها یا روش فرانچایز: در این حالت یک شرکت، بابت استفاده از نام تجاری شرکت شما، پول پرداخت میکند؛ یا میزانی از فروش ناخالص را به شما پرداخت میکند؛ حسن این روش این است که هر دو شرکت برد میکنند. شرکت اول (شرکت ارائه دهنده برند) به یک سود بدون زحمت میرسد و شرکت دوم بدون هزینه زیاد برای تبلیغات، زیر پرچم کسب و کار پرطرفدار اول، به فعالیت خودش مشغول میشود؛ به عنوان مثال میتوانیم به فست فودهای مک دونالد یا پدرخوب اشاره کنیم. فروش تخم مرغ ارزان و نیمروی گران یا مدل رهبری با زیان کنترل شده: خوب تخم مرغهای شما چندان طرفدار ندارد؟ آنها را ارزانتر از قیمت تولید تمام شده بفروشید؛ و بعد وقتی خوب در دل مشتریهایتان جا باز کردید سایر محصولات را با قیمتی بیشتر از حد معمول به فروش برسانید؛ این مدل کسب و کار را اولین بار یک شرکت تولید و پخش تیغ ریش تراش استفاده کرد؛ آنها محصول بادوام اولیه را با قیمت پایین میفروختند (دسته تیغ) و در مقابل محصول یک بار مصرف را در مقیاس زیاد و با قیمت بالاتر به فروش میگذاشتند؛ و به این ترتیب به حاشیه سود امنی میرسیدند؛ یا مثال دیگر گوشیهای همراه ارزان قیمت چینی هستند؛ شما این گوشیها را با قیمتی به مراتب ارزانتر از سایر تلفنهای هوشمند خریداری میکنید اما برای دریافت سایر لوازم جانبی آنها باید قیمتی بسیار بیشتر از سطح بازار پرداخت کنید. تحویل تخم مرغها در محل یا مدل به محض نیاز: حتما شما هم از اپلیکیشنهایی مثل آچاره استفاده کردید؟ این اپلیکیشنها چه کار میکنند؟ خدماتی که شما نیاز دارید و معمولا به آن دستری ندارید را درست در خانه به شما تحویل میدهند؛ به جز آچاره از نمونههای موفق دیگر این مدل کسب و کار میتوانیم به اسنپ یا تپسی اشاره کنیم. تخم مرغ مجانی در خانه اجارهای یا مدل زیفربلات: شما قرار نیست برای هیچ یک از خدماتتان یا همان تخم مرغهایتان پولی دریافت کنید؛ اما در مقابل، مشتریها فقط میتوانند تخم مرغها را در خانه شما نوش جان کنند و شما برای زمانی که آنها در خانه شما هستند پول دریافت میکنید؛ این مدل کسب و کار تقریبا جدید است و از مثالها بارزش میتوانیم به کلوپهای بازی اشاره کنیم. هیچ تخم مرغی در کار نیست یا مدل منبع یابی جمعی: شما هیچ تخم مرغ یا حتی مرغی در بساط ندارید؛ اما در مقابل ایدههایی برای یافتن چند تخم مرغ ارزشمند دارید؛ حالا برای راه اندازی کسب و کارتان چه کار میکنید؛ یک اطلاعیه عمومی میدهید و از مردم (یا نیروهای فریلنسر) میخواهید که به شما در پیادهسازی ایدهتان کمک کنند؛ در عوض به محض تبدیل شدن ایده به یک محصول قابل ارائه، آنها میتوانند با هزینه کمتری نسبت به سایرین از این محصول استفاده کنند. واسطهای میان دوستداران تخم مرغ و فروشندگان آن یا مدل واسطهگری: تا به حال برایتان پیش آمده است که به دنبال یک محصول خاص تمام فروشگاههای مجازی را زیر و رو کنید؟ حتما از جست وجوی بسیار خسته هم شدید؛ اینطور وقتها یا دستتان را به نشانه تسلیم بالا میآورید؛ یا ناگهان سایتهای واسطهگر مثل یک منجی از راه میرسند. نمونه کامل چنین اپلیکیشنها و سایتهایی، اپ ترب و یا ایمالز است؛ این اپلیکیشنها تمام فروشندگان یک محصول را در لیست خود میآورند و به شما این امکان را میدهند که یک مقایسه همه جانبه بین فروشندگان این محصولات داشته باشید؛ سود آنها از کجا تامین میشود؟ این اپلیکیشنها معمولا به ازای معرفی هر مشتری مبلغ مشخصی را به عنوان کمیسیون دریافت میکنند. تخم مرغهای مجازی یا مدل محصول مجازی: تا به حال به کسی هدیه مجازی دادهاید؟ ارزش افزوده مجازی خدمتی است که به صورت مادی وجود ندارد و طبیعتا هزینه زیادی روی دست شما و کسب و کارتان نمیگذارد اما در عوض برای ارائه آن پول کاملا واقعی دریافت میکنید؛ کندی کراش که بازی کردهاید؛ در مراحل پیشرفته بازی چند جان خریدید تا از مراحل سخت بازی عبور کنید؟ یا اصلا همان بحث هدیه مجازی، ارزش افزوده مجازیای است که فیسبوک به کاربرانش ارائه داده است. تخم مرغهای سفارشی یا مدل سفارشیسازی همه چیز: یکی از مشتریهای شما دوست دارد یک تخم مرغ منحصر به فرد داشته باشد؛ کم کم همه از این ایده خوششان میآید و درخواست تخممرغهایی با رنگ و شکل مشخص میکنند؛ واقعیت این است که همه ما به دنبال اجناس خاص هستیم؛ بنابراین از کمی تجمل یا زرق وبرق که فقط مخصوص ما باشد استقبال میکنیم. مدل کسب و کار شخصی سازی بر اساس همین نیاز پایهریزی شده است؛ در این بیزنس مدل چون تولید به شکل انبوه وجود ندارد حتی ممکن است قیمت مواد اولیه کاهش پیدا کند؛ از طرفی چون محصول شما خریدار مشخصی دارد؛ خیال شما تا حد زیادی از حاشیه سود نهایی راحت است؛ یکی از مثالهای بارز این مدل کسب و کار سایت لوموسیتی (Lumosity) است که بازیهای ذهنیای بر اساس شرایط و نقاط ضعف و قوت شما طراحی میکند. بوم مدل کسب و کار یا business model canvas چیست؟ فرض کنید یک استارتاپ جدید راهاندازی کردید؛ و بخشی از سرمایه اولیهتان را از پدربزرگتان گرفتید؛ یک روز پدربزرگ سنتی به شرکت شما که شامل یک اتاق با تعداد زیادی کامپیوتر است میآید و بعد با تعجب میپرسد« پولهای من را چه کار کردهای؟» خوب شما قرار است چه جوابی بدهید؟ شاید بروید و مدل کسب و کارتان را بیاورید و بگویید پدربزرگ من بر اساس این مدل، بازاریابی میکنم و درآمد تولید میکنم؛ پدربزرگ که از این همه سر و صدا و عدد خسته شده است باز از شما میپرسد «بگو دقیقا چه کار میکنی؟» حالا وقتش است مثل هری پاتر جادو کنید و یک بوم مدل کسب و کار را پیش چشم پدر بزرگتان ظاهر کنید؛ بوم مدل کسب و کار کانواس رایجترین مدل کسب و کار است که اولین بار توسط استروالدر ارائه شد؛ این بوم در واقع طرحی است که تمام قدمهای شما را برای موفقیت نشان میدهد؛ خوب دیگر بهتر است به سراغ گفتن از اجزای bmc برویم. اجزای بوم مدل کسب و کار یا business model canvas تصور کنید برای دنیای کسب و کار باید از خانهای با 9 در بسته عبور کنید؛ هر کدام از این درها با پاسخ دادن به سوالاتی باز میشوند؛ موافق هستید سری به اتاقهای بوم کسب و کار بزنیم و در نهایت یک بوم کسب و کار آماده تحویل بگیریم؟ بخش مشتریان (Customer Segments): در بخش مشتریان، کسب و کار شما قرار است تعدادی دوست (مشتری) پیدا کند و اگر خوش شانس باشد و قدمهای درستی بردارد تا آخر عمر با آنها رفیق بماند؛ دوستهای کسب و کار شما قرار است از میان تمام مردم (بازاریابی انبوه یا mass marketing ) انتخاب بشوند؟ یا برای یافتن دوست به سراغ گوشه دنج بازار یا niche marketing میروید؟ آیا قرار است فقط با یک نفر دوست بشویم یا میتوانیم همزمان با چند نفر طرح یک رفاقت صمیمانه را بریزیم؟ تصور کنید مدیر یک استارتاپ یا سایت تولید محتوا هستید؛ مشتریان شما چند دسته هستند؟ افرادی که به مطالب شما علاقهمند هستند و افرادی که دوست دارند محصولاتشان را در سایت شما تبلیغ کنند. خوب حالا که دوستهایتان را پیدا کردید؛ باید آنها را بشناسید؛ به چه چیزهایی علاقهمند هستند؟ کدام ویژگی محصول ما برای آنها جذابتر است؟ اگر به همان مثال استارتاپ برگردیم؛ آیا سایت ما به اندازه کافی جذاب هست؟ آیا مطالب مورد نیاز خوانندگان را تامین میکند؟و ... ارزش پیشنهادی (Value Proposition): اگر از خوان اول عبور کنید به خوان دوم یعنی ارزش پیشنهادی میرسید؛ اینجا جایی است که باید برگ برندهتان را برای مشتریان رو کنید؛ محصول یا خدمت شما چه مزیتی نسبت به سایرین دارد؟ چرا باید مشتریان برای دریافت آن محصول یا خدمت خاص به سراغ شما بیایند؟ در واقع شما باید سیب (محصول) کسب و کارتان را چنان اغوا کننده طراحی کنید که مشتری نتواند در مقابل پیشنهاد شما «نه» بگوید. یک سیب وسوسهانگیز و خوشمزه این ویژگیها را دارد: شفاف و انقدر کاربردی و قابل درک است که ظرف پنج ثانیه مشتری را جذب میکند. تکراری نیست و قبلا توسط سایر رقبا ارائه نشده است. استفاده از آن برای مشتری مفید است. برای درک بهتر بیایید سوار تاکسیهای اینترنتی بشویم؛ این تاکسیها از چه زمانی به وجود آمدند؟ چرا ما سراغشان میرویم؟ جواب ساده است؛ چون به آنها اعتماد کردیم؛ البته آنها با پیشنهاد قیمت پایین و کیفیت بهتر نسبت به سایر وسایل حمل و نقل عمومی؛ توانستند ما را وسوسه کنند. کانالهای دسترسی به مشتری (Channels): خوب رسیدیم به اتاق سوم؛ دور تا دور این اتاق تعدادی تونل وجود دارد؛ تونلهایی که از یکی دو تایشان به راحتی میتوانید به مشتریهایتان برسید؛ حواستان باشد به سراغ راهی بروید که برای مشتری ارزشمندتر، سریعتر و البته ارزانتر باشد؛ مثلا اگر صاحب یک استارتاپ هستید بدون شک باید به سراغ کانال اینترنت و ابزارهای دیجیتال مثل اپلیکیشنها بروید چرا که محصولی به شکل مادی وجود ندارد؛ یا مثلا اگر صاحب یک فروشگاه اینترنتی باشید؛ اینترنت و وبسایت کانال ارتباطی شما برای سفارش محصول و بیان نظرات مخاطبان است و پست و پیک، کانال ارتباطیتان برای ارسال محصول به حساب میآید. ارتباط با مشتریان (Customer Relationships): مادرتان دوست دارد هر روز به او تلفن کنید و جویای احوالش بشوید؟ در مقابل خواهرتان با یک تماس تلفنی خشک و خالی اصلا خوشحال نمیشود و توقع یک تماس تصویری پر و پیمان را دارد؛ اگر مشتریان یک محصول را به عنوان یک خانواده بزرگ در نظر بگیریم؛ شما باید بدانید که هر کدام از اعضای این خانواده چطور و با ارائه چه خدماتی از شما راضی میشوند؛ چطور این کار را میکنید؟ خدمات پس از فروش محصول شما به اندازه کافی خوب است؟ زمانی که مشتری برای خرید به سراغ شما میآید مشاورهای برای خرید بهتر به او داده میشود؟ تبلیغات اولیه برای آشنایی بهتر با محصول با دقت انجام میشود؟ مثلا یک فروشگاه لباس را تصور کنید؛ راه ارتباطی آنها با مشتریانشان به شکل مستقیم است و البته با مشاوره دادن در رابطه با اندازه و رنگ لباسها سعی میکنند دل مشتریهایشان را به دست بیاورند. یا مثلا شرکت بزرگی مثل اپل، مدتها است با مشاوره تلفنی خداحافظی کرده و با ایجاد ارتباط مستقیم و رودررو با مشتریها، سعی دارد رضایتشان را جلب کند. جریان درآمد (Revenue Stream): خوب رسیدیم به بخش هیجان انگیز ماجرا؛ همانطور که ماهی بدون آب زنده نمیماند؛ کسب و کار شما هم بدون درآمدزایی نمیتواند به حیاتش ادامه بدهد؛ بنابراین تعریف نحوه درآمدزایی استارتاپ یا کسب و کار یکی از بخشهای اصلی در طراحی بوم مدل کسب و کار است؛ تصور کنید یک باغدار هستید شما باید اول مشخص کنید چه محصولی را میکارید؟ (چه خدمت یا محصولی را ارائه میدهید؟)؛ در باغتان را به روی چه کسانی باز میکنید (مشتریهای شما چه کسانی هستند؟) و در نهایت قرار است چگونه از آنها پول بگیرید؟ به صورت حق اشتراک یا فروش مستقیم یا اعتباری و یا... شرکای کلیدی (Key Partners): خوب از قدیم گفتند یک دست صدا ندارد پس برای اینکه صدای کسب و کارتان همه جا بپیچد به چند دست اضافی احتیاج دارید؛ این دستها شامل سرمایهگذارها، شرکای تجاری و همچنین شرکتهایی هستند که شما بخشی از کار را به آنها محول میکنید. مثلا تصور کنید صاحب یک اپلیکیشن معرفی رستوران هستید؛ بازوهای قدرتمند برای پیشرفت چه کسانی خواهند بود؟ اپلیکیشن بازار، رستورانهای بزرگ و ... قطعا میتوانند به توسعه کسب و کار شما کمک زیادی کنند. فعالیت های کلیدی (Key Activities): برای بسیاری از کارآفرینها یک کسب و کار موفق مثل فرزندی میماند که باید همیشه مراقبش باشند؛ حالا تصور کنید فرزندتان (کسب و کارتان) یک روز بیدار میشود و خیلی معصومانه در چشمهای شما نگاه میکند و میپرسد:« برای پیشرفت من چه کار کردی؟» اگر میخواهید جواب قانع کنندهای برای سوالش داشته باشید؛ باید این بخش از bmc را خیلی با دقت طراحی کنید؛ برای شروع میتوانید به این پرسشها پاسخ بدهید: برای ایجاد محصول نهایی باید از کجا شروع کنیم و چه کارهایی انجام بدهیم؟ برای ارتباط بهتر با مشتریان باید از چه کانالی استفاده کنیم؟ از کدام کانالهای توزیع، برای دسترسی بهتر به بازار استفاده کنیم؟ منابع کلیدی (Key Resources): قلاب سرمایهگذارهای شرکت معمولا به این بخش گیر میکند؛ مثال باغدار را به خاطر دارید؟ او بذرهایش را از کجا میخرد؟ هزینه اولیه برای خرید بذرها را از کدام منبع به دست میآورد؛ در واقع این بخش از بوم مدل کسب و کار جایی است که شما باید به این پرسشها پاسخ بدهید: هزینه تبلیغات را از کجا تامین میکنید؟ دستمزد کارمندان از چه محلی تامین میشود؟ شرکت برای پیشبرد پروژهها به چه تعداد نیرو و متخصص نیاز دارد؟ اگر این بخش از بوم مدل کسب و کار را با دقت طراحی کنید؛ معمولا برآورد هزینه اولیه راحتتر انجام میشود و امکان شکست پروژه نهایی به میزان قابل توجهی کاهش پیدا میکند. ساختار هزینهها (Cost Stracture): خوب رسیدیم به خوان آخر؛ مرحله نهایی در طراحی مدل کسب و کار یا business model canvas مرحله ساختار هزینهها است؛ جاییکه شما باید هزینههای ثابت و هزینههایی را که ممکن است در طول پروژه به شما تحمیل بشود، برآورد کنید؛ نکته دیگر در این بخش، حذف هزینههای زائد است؛ دوران کودکی و آن صرفهجوییهای بسیار زیاد برای خرید اسباب بازی بزرگتر را یادتان هست؟ خوب باید بگوییم که حالا فقط زمین بازی عوض شده و با صرفه جویی میتوانید به اهدافی کمی بزرگتر از اسباب بازیهای کودکیتان برسید. بسیاری از کسب و کارهای بزرگ با همین حذف کردن هزینههای زائد موفق شدند هزینه تولید را به میزان قابل توجهی کاهش بدهند؛ و در نتیجه قیمت پایین محصولشان، تبدیل به یک مزیت رقابتی بسیار سودمند برای آنها شده است. سه بخش اصلی بوم مدل کسب و کار یا BMC چیست؟ حالا که اجزای تشکیل دهنده بوم مدل کسب و کار را شناختیم؛ وقت آن است که تکههای پازل را به هم وصل کنیم و به بوم مدل کسب و کار برسیم. BMC از سه بخش اصلی تشکیل شده است: بخش سمت راست یا بخش مشتریان: در این قسمت تمام فاکتورها و اجزایی را که به مشتریها مربوط است، قرار میدهیم. در این بخش میتوانید مثل یک ایدهپرداز کارکشته ایدههایتان را برای جذب بهتر مشتریها به بوم مدل کسب و کارتان اضافه کنید. بخش سمت چپ یا بخش کسب و کار: مثل یک کارآگاه واقعی باید در دل کسب و کارتان جست و جو کنید و نتایج تحقیقاتتان را وارد این بخش کنید؛ درآمدزایی، هزینهها و مسائل مربوط به شرکای کلیدی در این بخش قرار میگیرند. بخش مرکزی یا ارزش پیشنهادی: درست مثل نیمکرههای مغز که برای برقراری ارتباط نیاز به رشتههای عصبی دارند؛ بوم مدل کسب و کار شما هم نیاز به یک پل ارتباطی دارد؛ این پل ارتباطی بخش ارزش پیشنهادی است؛ در این بخش به بیان مزیت رقابتی و ارزشهایی که کسب و کار ما برای مشتریها ایجاد میکند؛ میپردازیم. نگاهی به یک نمونه بوم کسب و کار آماده برای شروع کار همانطور که گفتیم لازم نیست یک مدل کسب و کار طراحی کنید؛ بلکه میتوانید عبارت بوم کسب و کار آماده را در اینترنت جست و جو کنید؛ و بعد با دانلود فایل بوم کسب و کار، به تدریج مزیتهای رقابتی یا ویژگیهای منحصر به فرد استارتاپتان را به مدل کسب و کار اولیه اضافه کنید؛ برای اینکه کارتان راحت بشود ما در این بخش تصویری از یک مدل بوم کسب و کار آماده را آوردیم: بوم مدل کسب و کار کافه بازار جمعبندی: بوم مدل کسب و کار کانواس یا business model canvas مدل کسب و کار یا بیزنس مدل شما، راهی است که از آن درآمدزایی میکنید و در نتیجه باید در همان ابتدای راه برای آن ایدههای مشخصی داشته باشید. یک مدل کسب و کار کارآمد به شما نشان میدهد که کدام بخش بازار را هدف گرفتهاید؟ و قرار است چه ارزشی به این گروه پیشنهاد بدهید و چگونه تا انتهای راه آنها را با خودتان همراه کنید. اجزای مدل کسب و کار کانواس شامل بخش مشتریان، ارزش پیشنهادی، کانالهای توزیع، روابط با مشتریان، جریانهای درآمدی، منابع کلیدی، فعالیتهای کلیدی، شرکای کلیدی و ساختار هزینهها است. برای شروع کار میتوانیم از نمونه مدل کسب و کار آماده استفاده کنیم و پس از پیشرفت و شناخت اصول کلی به تدریج میتوانیم bmc منحصر به فرد خودمان را طراحی کنیم.